خط
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- عربی
آوایش
[ویرایش]- /خَطّ/
اسم
[ویرایش]خط
- اثر و نشانه قلم بر کاغذ و غیره.
- ردیف، صف، نوشته، نویسندگی، فرمان.
- کنایه از: موی صورت که تازه در آمده.
- فاصله بین دو نقطه (ریاضی)
- مسیر ویژه رفت و آمد پیوسته یک یا چند وسیله نقلیه.
- خوشنویسی ،بطور مثال خطوط ششگانه ابن مقله و خطوط #چهاردهگانه سبحان.
- مرام، مسلک.
- دستگاه انتقال یا جابه جایی چیزی در مسیر یا منطقهای مشخص به وسیله لولهها، سیمها و مانند آنها: خط گاز، خط لوله.
مثالها
[ویرایش]- خط و نشان کشیدن، تهدید کردن.
- خط بر آب دادن: ناپایدار و از بین رفتنی.
- خط خرچنگ قورباغه: شیوه نوشتن ناشیانه، ناهموار و بد.
- در خط بودن: در امان بودن، تحت حضانت بودن.
––––
برگردانها
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین