Farsi Quotes

Quotes tagged as "farsi" Showing 1-19 of 19
Amir Khusrau
“Farsi Couplet:
Agar firdaus bar roo-e zameen ast,
Hameen ast-o hameen ast-o hameen ast.


English Translation:
If there is a paradise on earth,
It is this, it is this, it is this”
Amir Khusrau, The Writings of Amir Khusrau: 700 Years After the Prophet: A 13th-14th Century Legend of Indian-Sub-Continent

Amir Khusrau
“Farsi Couplet:
Mun tu shudam tu mun shudi,mun tun shudam tu jaan shudi
Taakas na guyad baad azeen, mun deegaram tu deegari


English Translation:
I have become you, and you me,
I am the body, you soul;
So that no one can say hereafter,
That you are someone, and me someone else.”
Amir Khusrau, The Writings of Amir Khusrau: 700 Years After the Prophet: A 13th-14th Century Legend of Indian-Sub-Continent

Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
“بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند

کز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من
از دورن من نجست اسرار من


سر من از ناله ی من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست

آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد

نی حریف هر که از یاری برید
پرده هایش پرده های ما درید

همچو نی زهری و تریاقی که دید؟
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟

نی حدیث راه پرخون می کند
قصه های عشق مجنون می کند

محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست

در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو: رو باک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست

هرکه جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد


درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام


بند بگسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای
چند گنجد قسمت یک روزه‌ای

کوزه چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر د’ر نشد


هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد


شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما


ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما


جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد


عشق جان طور آمد عاشقا
طور مست و خر موسی صاعقا


با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنیها گفتمی


هر که او از هم زبانی شد جدا
بی زبان شد گرچه دارد صد نوا


چونکه گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت


جمله معشوقست و عاشق پرده ای
زنده معشوقست و عاشق مرده ای


چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بی پروای او


من چگونه هوش دارم پیش و پس
چون نباشد نور یارم پیش و پس


عشق خواهد کین سخن بیرون بود
آینه غماز نبود چون بود


آینت دانی چرا غماز نیست
زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست”
مولوی

Amir Khusrau
“Farsi Couplet:
Ba khak darat rau ast maara,
Gar surmah bechashm dar neaayad.


English Translation:
The dust of your doorstep is just the right thing to apply,
If Surmah (kohl powder) does not show its beauty in the eye!”
Amir Khusrau, The Writings of Amir Khusrau: 700 Years After the Prophet: A 13th-14th Century Legend of Indian-Sub-Continent

Bertrand Russell
“هنگام مطالعه‌ی نظریات هر فیلسوفی٬ طرز برخورد درست نه ارادت است و نه تحقیر؛ بلکه باید در آغاز امر نسبت به وی نوعی همدلی فرضی در خود پدید آوریم تا ممکن شود که بدانیم اگر به نظریات او باور داشته باشیم چه حالی خواهیم داشت؛ و فقط در این هنگام است که باید طرز برخورد انتقادی را در خود زنده کنیم. و این طرز برخورد نیز باید تا آنجا که ممکن است مانند حالت فکری شخصی باشد که می‌خواهد عقایدی را که تاکنون بدان‌ها باور داشته٬ رها کند. در این جریان٬ در مرحله‌ی اول حس تحقیر و در مرحله‌ی دوم ارادت مانع کار می‌شود. دو چیز را باید به یاد داشت: یکی این‌که هرکس نظریاتش به مطالعه بیارزد٬ لابد از فهم و هوش بهره‌ای داشته است. دیگر این‌که به هیچ وجه احتمال نمی‌رود آن‌کس در موضوعی٬ هرچه باشد٬ به حقیقت کامل و نهایی رسیده باشد. هنگامی که شخص هوشمندی نظری اظهار می‌کند که در نظر ما آشکارا سخیف می‌نماید٬ نباید بکوشیم تا ثابت کنیم آن نظر به نحوی درست است؛ بلکه باید بکوشیم تا دریابیم که آن نظر چگونه درست می‌نماید. این طرز به کار بردن تخیل تاریخی و روانی فورا دامنه‌ی اندیشه‌ی ما را گسترش می‌دهد و به ما کمک می‌کند تا دریابیم در عصری که دارای طرز تفکر دیگری است چگونه بسیاری از عقاید گرامی ما احمقانه می‌نماید.”
Bertrand Russell, A History of Western Philosophy

Amir Khusrau
“Farsi Couplet:
Naala-e zanjeer-e Majnun arghanoon-e aashiqanast
Zauq-e aan andaza-e gosh-e ulul-albaab neest


English Translation:
The creaking of the chain of Majnun is the orchestra of the lovers,
To appreciate its music is quite beyond the ears of the wise.”
Amir Khusrau, The Writings of Amir Khusrau: 700 Years After the Prophet: A 13th-14th Century Legend of Indian-Sub-Continent

Bertolt Brecht
“!ژنرال
بمب افکن ات قوی است
از توفان سریع تر پرواز میکند
و از یک فیل بیشتر بار میکشد
اما یک عیب دارد:
نیاز به یک خلبان دارد
ژنرال !
از انسان استفاده های زیادی میشود کرد
او می تواند پرواز کند و میتواند بکُشد
اما یک عیب هم دارد:
میتواند بیانیشد!”
Bertolt Brecht

Shams Tabrizi
“کرمکی بر سرگین می جنبد خواهد که این خدا را ببیند و بداند”
Shams-i Tabrizi, مقالات شمس تبریزی: گفتار عارف بزرگ مولانا محمد بن علی بن ملک‌داد تبریزی

“In Farsi we ask: Haal-e shomaa chetoreh? It is the same: how are you? But when I answer, when I am little, my father never let me say good or okay. Because he says he is asking about the feeling, you know... like, how is your heart?"
"My heart is happy," I say, "Happy you called.”
Clare Atkins, Between Us

“آفتا ب
............
یکی بود یکی نبود مردمانی بودند با قد های کوتاه پشت دیوار های بلند روستا ، رنگ آفتاب ندیدند هنوزاز پس پنجره بسته به روز، شکایت پیش حاکم بردند بسیار که این دیوار که کشیدید بر گرد حصار ،بچه هامان همه رنجورند وزار ،مزرعه ها همه خشک گردیده،سفره ها از عشق تهی گردیده .حاکم عاقبت گفت که حرف آخر را من زنم ..... آفتاب میخواهید چکار ،روی کاغذی با جوهری قرمز کشید آفتاب را گفت بروید این نقش را بر دیوار بیاویزید”
Ardashir Zand

Euripides
“نیک‌بختی هیچ میرایی پایدار نیست. اگر بخت یار باشد، شاید که دارایی تو از همسایه‌ات بیشتر باشد، اما هرگز از او نیک‌بخت‌تر نیستی.”
Euripides, Medea

“وقتی که درختان زیر سایه خود می نشینند
و پرندگان زیر سنگ ها تخم میگذارند
وقتی ک کوه ها پشت هم غایم میشوند
و گل ها خوراک پرنده ها
وقتی که ابر ها در آغوش باد می خوابند
و رود ها به مرداب می ریزند
سکوت تبلور صدا میشود
و رخوت دیوار های نمور
با تنهامان مأنوس
بمان و به پذیر
اینجا پشت دیوارهای خودخواهی
یک دریاست
دریایی از عشق
صدای امواجش را میشنوی
سال ها
بلکه قرن هاست
پشت این دیوار نمور
میخروشد”
ardashir zand

John Elizabeth Stintzi
“His Farsi laden with a mat of nostalgia”
John Elizabeth Stintzi, My Volcano

Soroosh Shahrivar
“The irony lies in the dagger he holds, ghameh. A homonym for both dagger and sorrow in Farsi.”
Soroosh Shahrivar, Tajrish

Soroosh Shahrivar
“Khorshid meaning “sun” in Farsi. It was a fitting name for the building as it almost reached the sun.”
Soroosh Shahrivar, Tajrish

Soroosh Shahrivar
“Amoo meaning uncle, a colloquial abbreviation of “bro” for Farsi speakers.”
Soroosh Shahrivar, Tajrish

Soroosh Shahrivar
“Mochaker, mersi, tashakor, sepas gozar, daset dard nakoneh, mamnoon; the number of words Iranians use to say “thank you” are never-ending.”
Soroosh Shahrivar, Tajrish

Soroosh Shahrivar
“Amir then showed off his moonwalk prowess as he started to walk backward toward Tara again.

Tara closed her eyes and laughed. She took a sip from her glass and said, “Divaneh!”

“I am crazy. Crazy for you!” Amir said with eyebrows raised and still dancing in his spot.

Tara sat on the edge of the bed, glass in hand and with the other smoothed a piece of her hair behind her ear. “Did you know that Persian demons did everything backward?” she said.

“Did they now?” Amir replied still dancing.

“They did. The word for demons, div, comes from the Avesta language meaning ‘a spirit or deity personifying evil.’ They were creatures that wreaked havoc.”

“Really?”

“Yes, really,” Tara replied with a smile. “And we’ve got Ferdowsi and the old Persian language to thank for the word divaneh too.”

“So are you telling me that I’m a demon?” Amir didn’t get where Tara was going as he walked back toward the dressing table.”
Soroosh Shahrivar, Tajrish

Soroosh Shahrivar
“He slits his throat with cotton, a common Persian expression. The slow, methodical way of getting your way.”
Soroosh Shahrivar, Tajrish