زنبور
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشهشناسی
[ویرایش]آوایش
[ویرایش]- /زَنْبور/
اسم
[ویرایش]زنبور
- حشرهای است از گروه نازک بالان با نیشی قوی که به صورت گروهی زندگی میکند و به چند نوع تقسیم میشود.
- ریشه اصطلاح زنبور بدرستی معلوم نیست، شاید به دو بخش زن - بور قابل تجزیه باشد، در گویش بهاری زاممور صرف میگردد.
- زنبور وحشی که در طبیعت زندگی می کند و عسل تولید نمی کند.
- واژه "زنبور" واژه ای ایرانی است و در سانسکریت نیز واژگانِ " cancu /cancari/cancarin " به چمِ "زنبور" آمده است. بسیاری از واژگانِ سانسکریت که با "c" آغاز می شوند، در پیوند با زبانِ پارسی به "ج/ز/چ" دگرگون پذیر هستند. در برخی واژگانِ سانسکریت نیز " c" دوم به " ب" در زبانِ پارسی. واژه یِ "زنبور" چنانکه در رویبرگِ پایین آمده است، با واژه یِ " جنب، جنبیدن" همریشه است؛ دگرگونیِ آواییِ " ج/ز" نیز در زبانهایِ ( باستانیِ ) ایرانی به فراوانی بوده است. ( به زیرواژه یِ " دگرگونی آوایی ز ج " در این تارنما مراجعه کنید. ) در سانسکریت "canc" به چمِ " جنبیدن، جستن، پریدن" بوده و با واژه یِ پارسیِ " جنب" همریشه است. همین واژه یِ سانسکریتِ " canc" با واژه یِ " cancu" و واژگانِ " cancari/cancarin" به چمِ " زنبور" همریشه است ( چنانکه در پایین می بینید ) . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . نکته1: در سومری به پرنده " موشِن" می گفتند ولی بیایید بیانگاریم که واژه زنبور در سومری بوده است. اینکه واژه ای در سومری ولو با همان معنا بکار میرفته، بدین چم نیست که آن واژه سومری است مگر آنکه تکواژهایش را در سومری بیابید. من نشان دادم که واژه یِ زنبور با واژه یِ "جنب، جنبیدن" در پارسی و canc در سانسکریت به چمِ " جستن، جنبیدن، پریدن" همریشه است ولی آیا در سومری این واژه فروکاهش پذیر به تکواژها است؟! اگر هم که این واژه در سومری ایواز یک "نامِ خاص" بوده که چه بدتر. نکته 2: من در این پیام چنین داوشی ( =ادعایی ) ندارم که این واژه از سانسکریت به پارسی یا از پارسی به سانسکریت رفته است بلکه تنها همریشگیِ این واژگان و ایرانی بودنِ آنها را یادآور شدم. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
مترادفها
[ویرایش]––––
برگردانها
[ویرایش]حشرهای از خانواده زنبور عسل
زنبور وحشی
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین